دارالمجانین

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

تمرینِ نوشتن!

داوود پرهیزی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا امیرخانی» ثبت شده است

چند وقتی بود که تصمیم داشتم این مطلب را روانه وبلاگم کنم، اما سر نمی گرفت تا اینکه پیشنهاد دوست و استاد گرامی آقا زهیر قدسی ما را مصمم تر کرد بر تصمیم مان. چند وقت پیش که کتاب قیدار را خواندم تصمیم گرفتم نظرم را درباره ی کتاب در وبلاگ بگذارم اما سر نمی گرفت و امروز که روز بعثت پیامبر(ص) است، شاید بهترین فرصت برای این کار باشد، و نکته ی دیگر این است که اگر کمی زمان بگذرد دیگر حال نوشتن هم می رود. این چیزی ست که آموخته ام و سعی می کنم به آن عمل کنم. هر زمان مطلبی را لازم دانستی که مکتوب شود، به بعد موکول نکن؛ همانجا بنویس اش که از یاد نرود.

تصمیم گرفته ام زین پس اگر او بخواهد
نظر شخصی ام را درباره ی کتاب هایی که می خوانم در وبلاگ قرار دهم و اینگونه در کنارش یک کتاب را هم در حد خودم معرفی کرده ام. مدتی است که مسئله ای فکرم را به خود مشغول کرده است و کمی هم مطلب درباره اش نوشته ام که شاید روزی در همین وبلاگ خودمان درج اش کردم و آن مسئله چیزی است که دارد در جامعه ی امروز ما فراموش می شود و به نظر من ریشه ی زندگی ست! همان چیزی که پیامبر آخرین در این روز مبعث بخاطر آن مبعوث گردید، همان اخلاق.

در همین احوال بود که قیدار را خواندم، و سخت به دلم نشست. من نمی خواهم این کتاب را و شاید قلم اش و یا نویسنده اش را نقد کنم یا تعریف بی خودی بکنم، هر چند که رضا امیرخانی یکی از نویسندگان محبوب من است و اگر سرلوحه های اش را هم به پایان ببرم تمام کتاب های ایشان را از نگاه گذرانده ام هرچند سطحی و در حد خودم؛ می خواهم حس خودم را درباره ی کتاب بگویم. شاید امیرخانی دارد قیدار را در گذشته و زمان پسر رضاخان حیات می دهد اما قیدار حرف امروز است، دغدغه امروز است. شاید هم در روزگار ما قیداری پیدا نکرده است که بخواهد قیدار را در امروزِ روز حیات دهد. قیداری که اخلاق جوانمردی دارد.

من به جزئیات قیدار کار ندارم ، اما موضوع اصلی قیدار به نظر من همان اخلاق است و امیرخانی دارد کارش را و بهتر بگویم رسالت اش را درست انجام می دهد؛ و این چیزی است که من دوست دارم و قیدار را برای من محبوب می کند. چون دارد حرف امروز را می زند و حرف چیزی را می زند که امروزِ روز دارد فراموش می شود. قیدار آن قدر برای من دوست داشتنی هست که آنرا بدون هیچ حرف اضافه ای به دوستان معرفی کنم تا بخوانندش و از آن لذت ببرند.

«این کتاب نوشته نشد تا نامی از قیدار باقی بماند... که خوشا گم نامان!»


قیدار / رضا امیرخانی / انتشارات افق / 296 صفحه

چون این اولین باری است که دارم درباره ی کتابی که خوانده ام نظر می دهم کمی بر من سخت می آید که بیش از این سخن بگویم، اما اگر می خواهید معرفی بهتری از این کتاب بخوانید ، پیشنهاد می کنم نوشته ی آقای قدسی با عنوان "با قلم امیرخانی در گود زورخانه!" را در وبلاگ جاکتابی بخوانید.