دارالمجانین

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

تمرینِ نوشتن!

داوود پرهیزی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ابن مشغله - ابوالمشاغل: روایت یک زندگی

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ
چند هفته پیش سوار اتوبوس بودم و نشسته، داشتم ابوالمشاغل را می خواندم. نزدیکی های دانشگاه، کتاب را بستم و می خواستم بگذارم توی کیف ام که جوان بغل دستی ام که تقریبا هم سن بودیم، پرسید: کتاب چی بود؟ و من کتاب را به او نشان دادم و گفتم که نامش ابوالمشاغل است و نوشته نادر ابراهیمی. بخش هایی از کتاب را خواند. بگذشت چند هفته ای تا چند روز پیش که داشتم می رفتم به دانشگاه، سوار بر اتوبوس و ایستاده و آن جوان را دیدم نشسته و داشت ابوالمشاغل می خواند.

چند ماه پیش بود که ابن مشغله نادر ابراهیمی را خواندم و اولین کتابی بود که  از او می خواندم؛ می خواستم برای اش چیزی بنویسم که نشد که نشد تا اینکه ابوالمشاغل را هم خواندم و حالا  برای هر دو که پی هم هستند، می نویسم.

روایتی شیرین از زندگی نویسنده به قلم نویسنده، از زندگی پر قصه و پر فراز و نشیب و پر از تلخی و شیرینی که هر ورق اش درسی است برای جوان های وطن، ازجمله خودم. از آن کتاب هایی که آدم دوست دارد زیر بعضی جملات اش را خط بکشد و با خودش تکرار کند، سرتان را درد نیاورم، چند عبارت به ذهن ام رسید و من هم مانده ام معطل که بنویسم یا نه؟ بی خیال، نمی نویسم، اما خواندن این کتاب را به همه، همه اعنی خیلی ها، اعنی خودم، شما، آنها، به همه ی آدم های به اصطلاح روشنفکر و همه ی آدم های به اصطلاح مذهبی توصیه می کنم و از این پس در این بلگ مطالبی را خواهید دید از جملات و نوشته های مرحوم ابراهیمی.

و چقدر افسوس ناک است این که آدمی محروم باشد از خواندن کتاب های مرحوم ابراهیمی و این افسوس را هنگامی درک خواهید کرد که یک کتاب از ایشان را بخوانید.

ابن مشغله / نادر ابراهیمی / انتشارات روزبهان / 125 صفحه


ابوالمشاغل / نادر ابراهیمی / انتشارات روزبهان / 248 صفحه


قطره ای از کتاب؛ ابوالمشاغل، صفحه 19:

«ابن مشغله می گفت: راهِ بسیار درازی در پیش است، بسیار دراز... . در این راه طولانی، وقت، برای همه کار خواهی داشت، به قدر کافی، و اضافه هم خواهی آورد، آنقدر که دیگر ندانی با آن چه می توانی بکنی، و چه باید کرد... . پس خودت را خسته مکن و از نفس مینداز!
ابوالمشاغل می گوید: راه، تنها زمانی بسیار دراز است که در ابتدای آن باشی، یا حتی در کمرکش آن. در پایان، ناگهان، می بینی که یک لحظه بیشتر نبوده است و بسی کمتر از لحظه: یک قدم مورچگان. در حقیقت، این کوتاهی و بلندی راه نیست که مسأله ی ماست. مسأله، آن چیزی است که ما، در امتداد این راه، برای دیگران که ناگزیر از پی ما می آیند باقی می گذاریم تا که طی کردن اش را مختصری مطبوع، گوارا، شیرین و لذت بخش کند. پس، حق است که خودمان را، اگرنه برای ساختن کاروانسراهای بزرگ و آب انبارهای خنک، لااقل برای برپاداشتن یک سایه بان کوچک، خلق یک بیت شعر خوب، روشن کردن یک چراغ ابدی، و یا ضبط یک صدای مهربان "خسته نباشی" خسته کنیم و از نفس بیاندازیم... به حق که چه از نفس افتادن شیرینی ست آن و چه خستگی غریبی ...»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی