دارالمجانین

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

خلق مجنونند و مجنون عاقلست

تمرینِ نوشتن!

داوود پرهیزی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دین و مذهب» ثبت شده است

این روزها به بهانه ی جشنواره کتابخوانی روشنا، کتاب "خط روشن" را خواندم. فارغ از بحث مسابقه و اینکه ارمیا، کتاب را برای مسابقه خواند یا برای خود کتاب، باید بگم که واقعا کتاب خوبی بود. کتاب الغدیر خوندن همت میخواد که هرکی هرکی نداره، نه الغدیر، که خیلی از کتاب های حجم بالای دیگه هم همینطوره. خط روشن گزیده کتاب ارزشمند الغدیر علامه امینی در 206 صفحه است و برای ارمیا واقعا خواندنی بود. خلاصه و مفید.

خدایی ارمیا هنوز الغدیر رو از نزدیک ندیده چه برسه به اینکه بخونه؛ تازه علاوه بر این انصافا چند نفرمون الغدیر رو یه روز می خونیم. بگذریم؛ خط روشن کتاب ارزشمندی بود چون گزیده کتاب ارزشمندی بود! والا!

القصه، بیان نکات بسیار مهم به صورت خلاصه و مفید و به قول معروف ساندویچی باعث شد این کتاب رو برای معرفی به رفقام انتخاب کنم! و بالاخره می گن که اگه آب دریا رو نمیشه خورد لااقل برا تبرکش باید یکی دو قطره نوشید!



و حرف آخر از مقدمه کتاب که قطره ای هم باشد از دریای خط روشن و از زبان مقام معظم رهبری: «همین کتاب الغدیر هم به نظر من مهجور است. من به دوستانمان سفارش کردم الغدیر را که در آن صدها کتاب است – یعنی ایشان درباره موضوعات مختلف، مطالبی دارد. گاهی صد صفحه، هشتاد صفحه برای یک شخص، یک مطلب یا یک حدیث مطلب دارد و یک نفر باید اینها را از اول الغدیر بخواند، تا به مطلب موردنظر برسد و از آن استفاده کند. حالا کو آن آدمی که حوصله کند، یازده جلد کتاب الغدیر را بخواند و این گونه مطالب را بیرون بکشد؟! – مورد بررسی دقیق قرار دهند و موضوعات مختلف را دانه دانه بیرون بکشند؛ هر کدامشان یک کتاب، یا یک جزوه است. الغدیر هم – آن کاخ عظیمی که مرحوم امینی ساخته – به جای خود محفوظ؛ این کتاب ها هم دانه دانه بیاید و اقطار عالم را پر کند؛ یعنی الغدیر به صورت یک مجموعه، وجود داشته باشد، یک جا هم، جزوه، جزوه وجود داشته باشد.»
63 صفحه بیشتر نبود؛ فکر می کنم سخنرانی استاد را به کتاب تبدیل کرده اند؛ وقتی خواندمش، سخت به دلم نشست، و افسوس که چرا زودتر از این ها این کتاب به دستم نرسیده است. روز بعدش رفتم و برای یکی از دوستان جوانترم، یکی دیگر به عنوان هدیه خریدم تا بدهم به او.

"جوان و انتخاب بزرگ" کتابی است برای یک جوان که می خواهد انتخابی به بزرگی روح اش داشته باشد. من به خودم و همه ی دوستان جوان ام پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند. در این کتاب تعریف جوان را خواندم - می خواستم بنویسم فهمیدم، دیدم حالا حالا ها کار دارد تا ما فهمیده شویم! - و معنای انتخاب بزرگ را دانستم و باعث شد از زاویه ای دیگر به خودم نگاهی بیاندازم.

با این جمله حال کردم که "انسان اصلا هیچ وقت نمی میرد" و یکی از شیرین ترین بخش های کتاب این است که خودمان کدام هستیم؟! اگر جوان، در جوانی خود انتخابی به وسعت ابدیت نکند، به جوانی خود خیانت کرده است.

قطره ای از کتاب
«یکبار یکی از فرزندانم اشک ریزان وارد اتاق من شد و گفت: نقاشی ام را برادرم پاره کرده است. پرسیدم: چه کسی این نقاشی را کشیده بود؟ گفت: خودم. گفتم خودت کو؟ دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت: این خودم است. گفتم این که سینه ات است! دستش را روی سرش گذاشت و گفت: این. گفتم: این هم که سرت است. خندید و رفت و اصلا یادش رفت که نقاشی اش پاره شده است. حالا بالاخره این خودی که این نقاشی را کشیده است کدام است که این سینه و سر، سینه و سر اوست؟ این سؤال همین طور او را به خودش مشغول کرد که بالاخره من کو؟

جوان و انتخاب بزرگ / اصغر طاهرزاده / لب المیزان
بعضی وقت ها اگه حرف حق رو بزنی، همون چیزی که هست رو بگی، خیلی ها می پذرین، اما امان، امان از نگفتن.

پیشنهاد یک انسان تازه به دوران رسیده به خودش و رفقایش این است که یک بار این کتاب را بخوانیم تا حداقل تکلیف مان با خودمان مشخص شود! حق؟ با خودمان، نه اینکه وقتی داری می خوانی باز بین باقی آدمها سرک بکشی. بالام جان! خودمان. از مظلومیت های این کتاب هم بگویم که وقتی داشتم می خواندم، همین رفقای گل مذهبی ام جوری برخورد می کردن که مفهوم خودمانیش می شود این بود که مسئله حجاب چه ربطی داره به تو؟

آخه داداش جون چون اسمش مسئله حجابه دیگه بر ما حرامه خوندنش؟ اون آیه خیره نگاه نکردن رو هم خدا برا خانما فقط نازل کرده حتما! با ما که نیست یه موقع!

امان از من که هنوز نفهمیدم حقیقت دینم رو؛ ما فقط عادت کردیم، به عادتامون عادت کردیم، قبل از همه هم خود من، عادت کردم که یه کارایی رو بکنم، یه کارایی رو نه، به قول رفقا تو جویم دیگه؛ اگه فردا جومون عوض بشه ما هم عوض می شیم! وقتی حقیقت رو ندونیم همین میشه دیگه!

قطره ای از کتاب
صفحه 121: «بعد می فرماید:«و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا» اگر صاحبخانه به شما گفت برگردید نمی توانیم شما را بپذیریم، شما هم برگردید و ناراحت نشوید.»

صفحه 234: «من مصلحت را در گفتن حقیقت می دانم. آنچه مصلحت ایجاب می کند جز این نیست که باید این خیال را از سر زنان امروز خارج کنیم که می گویند حجاب در عصر حاضر غیر عملی است؛ ثابت کنیم که حجاب اسلامی کاملا منطقی و عملی است.»

مسئله حجاب / استاد شهید مرتضی مطهری / انتشارات صدرا
اول سلام، دوم تبریک حلول ماه رمضان و سوم گفتیم این روزا که همه تو وبلاگاشون مطلب میذارن برا ماه مبارک ما هم از این غافله عقب نمونیم؛ گفتیم چی بذاریم چی نذاریم که فک کردم معرفی یک کتاب شاید بهتر باشه از هر چیز دیگه ای و از بافتن!!!!

یک کتاب 62 صفحه ای با مطالب خواندنی درباره روزه. من که خواندیم و لذت بردم و چیز یاد گرفتم، حرف هایی که تا به حال نشنیده بودم، درباره ثمرات روزه و گرسنگی. توصیه می کنم اول ماه مبارکی این کتاب را گیر بیاورید و بخوانید.

روزه دریچه ای به عالم معنا / اصغر طاهرزاده / انتشارات لب المیزان

قطره ای از کتاب
«گفته اند: «گرسنگی چون رعد است و قناعت چون ابر و حکمت چون باران». رعد و برق باران می دهد، حکمت یعنی دقیق اندیشی. می گوید: اگر گرسنگی بکشید و قناعت پیشه کنید حکیم می شوید.»